باسلام

دوستان عزیز میتونیدسوتی هاتونو

تونظرات خصوصی ویابه ایمیل ماارسال کنید

من  وتوسوتی دادیم

بگیم همه بخندن

هرسوتی امتیازداره

نظریادت نره

سپهر

یادمه سال قبل داشتم از پله های مدرسه میرفتم پایین! یدفعه شنیدم یکی گفت اروم تر برو! فکر کردم امینه(هم کلاسیم) همینطور به خودم گفتم حالشو بگیرم! چن تا پله که اومدم پایین تر دست کردم تو جیبم و آبمیومو باز کردم و برگشتم یه جا خالی کردم روش! از بس خندیدم نفهمیدم که این معلم ادبیاتمونه که جوونه و قدش کوتاه! بعدش یه ماجرایی شد که نگو و نپرس

4+پست خوب

kimiya

سلام اين خاطره مربوط به قبل عيده... سال 90......من سر كلاس رياضي بودم معلممون درس تانژانت و .....داشت درس ميداد رسيد به كسينوس.......من بين دوستام خيلي پايه ام ولي جلوي معلم مودب و منظم..خلاصه معلممونم كه ترشيده و ازدواج نكرده همه مثل سگ ازش ميترسن از بس عقده ايه

آدم اهنيه به تمام معنا....داشتم ميگفتم جلوي معلممون روم نميشد اسم كسينوس رو بيارم....يه سوال داشتم همون موقع زنگم خورد معلممونم مثل جت ميره از كلاس بيرون منم گفتم:ببخشين خانم پس اينجا هسينوسش{زير زبوني بخونين} 4ميشه ديگه؟......حالا هي معلم كر بود نميشنيد منم روم نميشد....هي ميگفتم....هسنوشس......آخرش اعصابم خورد شد همه بچه ها خفه شده بودن از بس خنديده بودن......منم بلند گفتم................خاانننوووووووووووو وووووووم....ميگم..............كككسسسسيي يننوووسسسشش....4ميشه ديگه..........اخرشم نفهميدو رفت.....معلم كه رفت.....ديدم همه مثل گوجه قرمز شدن...دارن ب من نگاه ميكنن..بيشورها.......

+4پست خوب

سلام من میتی هستم! این سوتی مربوط به یکی از رفقای منه:

یه بار همه سر کلاس مث بچه ی آدم نشسته بودیم و به حرفای دبیر حرفمون گوش میدادیم! یکی از رفقام سرکلاس خوابیده بود! کناریش وقتی دید که اون خوابیده، برای بیدار کردنش کمی تکونش داد و گفت که: فاطمه بیدار شو زنگ تفریح خورده!

فاطمه بیدار شد و به دبیره گفت بای و از کلاس رفت بیرون! وقتیکه داشت میرفت، همه با تعجب نیگاش میکردیم و دبیره هم بس که تعجب کرده بود زبونش بند اومده بود! من یکی که تو کارش مونده بودم! بعد از 10 دیقه فاطمه از بیرون برگشت و گفت: عــــــــــــــــه زنگ تفریح که نخورده بود و طفلی آب شده بود از خجالت پیش دبیره!

خداییش من یکی که از خنده روده بر شده بودم! هنوز که هنوزه و 3 سال از اون ماجرا میگذره، وازم من هرموقع به فکرش می افتم از خنده روده بر میشم!

4+ پست خوب

علیرضا

سلام

این سوتی مال تقریبا 12 سال پیشه من کلا ادم خجالتیی هستم اون موقع که دیگه بدتر دوران راهنمایی بودم یه رو میخواستم سوار اتوبوس بشم اتوبوس قصد حرکت داشت منم روم نشد داد بزنم وایسا یا دنبال اتوبوس بدوئم همینطور عادی اومدم واز در عقب پریدم بالا ولی از بخت بد موندم لای در قسمت خانم ها هیچ کس نبود قسمت اقایون هم خلوت روم هم نمیشد داد بزنم راننده درو بزنه هیچ کس منو ندید از خجالت نمیدونستم دردم گرفته یا نه همینطور لای در موندم تا ایستگاه بعد بین راه قیافه راننده های ماشینهایی که از کنارم رد میشدند خیلی دیدنی بود.

 +7پست بسیارمفید

بهرام

ضایع شدیم : یه بار تو اتوبوس جامو دادم به یه خانم پیر .خیلی تشکر کرد. وقتی پیاده می شد خواست دو تا بلیط بده .پریدم همچین دستشو گرفتم که کم موند بازوش کنده بشه.

: نه حاج خانم!زحمت نکشین!

یهو دیدم یه خانم جوانتر هم داره با اون پیاده میشه و مات و مبهوت منو نگاه می کنه.

پیرزنه گفت : وای ببخشین ها دو تا بلیط بیشتر ندارم و گرنه بلیط شما رم میدادم!

مارو میگین

مایع شدیم!

7+پست بسیارمفید

آلا

سال سوم راهنمایی بودم عضو شورا مدرسه شدم.یه روز تمام مسولین ناحیه اومدن مدرسه ما. منم دم در خوشامد میگفتم.یه دفعه یه آقایی اومد بیرون گفت:ببخشید سرویسای مدرسه کجاست؟ منم گفتم سرویسا هنوز نیومدن.ساعت12 میان.آقاهه گفت:منظورم سرویای بهداشتی!!! میخواستم فقط زمین دهن باز کنه من برم توش!!!!

5+پست مفید

حامد

این سوتی مال خواهرمه . خواهرم تازه بچه دار شده. هر کی احوال بچشو میپرسه میگه دست بوسه. یه روز جاریش بهش زنگ میزنه و حال و احوال. بعد جاریش میپرسه بابات چطوره؟ خواهرمم هول میشه میگه دست بوسه

3+پست معمولی

** ســــــــــــــوتی های باحال تر تو صفحات بعد **

***سوتی های خفن به دوستان خودبگویید***